یادداشت های پراکنده
گاهی برای شادی کسی هم که شده باید زخم هایمان را پانسمان کنیم تا دردمان را نبیند.
نظرات شما عزیزان:
Loading… ████▒▒ 10%
Loading… ████▒▒ 20%
Loading… ████▒▒ 30%
Loading… ████▒▒ 40%
Loading… ████▒▒ 50%
Loading… ████▒▒ 60%
Loading… ████▒▒ 70%
Loading… ████▒▒ 80%
Loading… ████▒▒ 90%
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
آپــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــم!!!!!!!!
بدو بیاااااااااااااااااااااااااااا اااااااااااااااااا
khyli zibast
...
باران مثل چشم های من خیس خاطرست ..
راستی ..
آسمان از چه دلگیر است؟
از یک خاطره بغض آلود ..
یا آرزوی محال ..؟
که به اين زودي بهش برسم
اين بود که تو اين سن بشينمُ گاهي ناخودآگاه
نفسهاي عميق از ته دل بکشم...
واسه کشيدنشون حالا زود بود ...!!!! خـــــيــــلي زود
بعد بهش اس ام اس بدي کجايي...؟!!
بـگــه تـــو قـلبـتـــم . . . !
Power By:
LoxBlog.Com |