یادداشت های پراکنده
هر از گاهی به یاد این جمله ی کریستین بوبن می افتم: "عزیزم وجود تو برای ماندن در قبر حیف است" مژده نوشت: بیخود نیست اینقدر فیلم ها ،داستان ها ،آهنگ ها و نویسنده های فرانسوی را دوست دارم... Vive la France هیـــــــــــــس...کمی آهسته تر سخن بگو... صدای پایی را می شنوم که ریتم حرکتش مثل بقیه نیست... هیــــــــــــس...سکوت لطفا... یک " رخت آویز " کافیست برای آویزان کردن گذشته هایمان... ما کجا ، " اینان " کجا.... اینها امروز با آن همه سختی پشت میز لیاقت خود نشسته اند. ما با این همه امکانات فقط پشت میز غرور خود نشسته ایم... این روزها چراغ ها خانه ها ترکیده اند ،باید راه دیگری برای سورپرایز کردن پیدا کرد...
از زمان های گذشته تا کنون تنها یک چیز تغییری نکرده ،آن هم " حجابِ خانوم" هاست: آن زمان ها زیر چادر گُل گُلی پیراهن ِ کوتاه می پوشیدند ،با یک باد چادر می افتادُ موهای بابلیس شده شان همه را مجذوب می کرد... الان هم روسری خیلی راحت تر، کار چادر را انجام می دهد و هـــــــیچ احتیاجی به وزش ِ باد نیست که موهای هایلایت شده ُ فر شده شان را یک جمعیت ِ خاص ببینند... مژده می نویسد:چرا میانه روی را بلد نیستیم؟ چرا حتی بعضی ها جنبه ی تحصیل در خارج راهم ندارند ،میروند و آنجا را هم.... ویژه ی خوانندگان خاموش ِ وبم: از نظرات سفیدتان ممنونم ،و همچنین از copy ، paste نکردنتان !!!! این روزها با عینک ذره بینی فقط باید به خوبی ها ریز شد ،اگر بدی را ببینی عذاب می کشی... جوجه های آخر پاییز احتیاجی به شمردن ندارند وقتی از " گِرانی " برای همیشه پیش هم می مانند... یلدای ِ گِرونتون مبارک... گیسوان ِ تاب دار آسمان بلند است ،به بلندای شب ....
Power By:
LoxBlog.Com |